بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

باران

روزت مبارک

جیگر خاله دیروز روز کودک بود، روز تو و همه ی کودکان ناز و دوست داشتنی ... روزت مبارک باشه ... این روزها خیلی خوشگل صحبت می کنی، سین و شین و چ ها رو یه جور خوشگلی میگی که آدم هوس می کنه گارت بگیره ... یه دور خیز بگیره و مثل نیکا بگه قننننننننننج کلی شعر بلدی و با نیکا شعرخوانی می کنید، هفته پیش که با هم رفتیم عروسی توی ماشین دو تایی خسته نشدید از بس شعر خوندید و به هم آفرین گفتید و همدیگه رو تشویق کردید ... زیاد عکس ازت ندارم چون معمولاً وقتایی که میبینمت بیشتر دلم میخواد بخورمت تا عکس بگیرم اما همین چندتام غنیمته ... خوشمل خوابالوی خاله(از خواب پاشده)، عروسک به دست ... موهای کوتاه شده به دست مامان با دل و جرات مبارک باشه ... جیگر ا...
18 مهر 1391

چه زود گذشت

الهی فدات بشم من که یک ساله هیچی برات ننوشتم خاله جون ... اینقدر که جیگر و خوردنی شدی این مدت نمیدونم چی بگم، ببخشید که اینهمه مدت هیچی برات ننوشتم گلم، هنوزم ریزه و میزه و خوردنی هستی اما وقتی صحبت می کنی و می خندی آدم دلش میخواد گازت بگیره ... عکس روز تولدت، من نتونستم عکسای زیاد و خوبی بگیرم، چون هم تو و هم نیکا خسته شده بودید و همکاری نمیکردید، شاید خاله نرگس عکسای بهتری گرفته باشه ... راستی جشن روز تولدت رو درست شب همون روزی گرفتیم که از مشهد برگشتی، آره دیگه آخه عید فطر امسال مشهد بودی و این اولین سفرت بود که با بابایی و مامانی و مامان جون همراه بودی و خیلی هم دختر خوبی بودی توی سفر، چون با اتوبوس و یهویی رفته بودید همش نگران بودی...
4 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران می باشد